//= $monet ?>
پسرخوانده دیوانه شد - او از نامادری خود خواست تا به او کمک کند تا بار را پیاده کند! در نهایت او فقط یک بار قبول کرد که این کار را انجام دهد. ها-ها-ها، و بعد خودش اعتراف کرد که پدرش هرگز او را اینقدر باحال نکشیده است. ماهی را روی قلاب گرفتید - اکنون برای مدت طولانی روی آن بال می زند!
همه چیز در این خانواده از طریق الاغ است - بابا دختر را می زند، مادر پسر را می مکد. و برای اینکه شوهر دوباره زنش را به جهنم بزند، او مجبور شد دخترش را اغوا کند. به نظر می رسد که آنها خودشان قبلاً گیج شده اند که چه کسی به چه کسی لعنتی زده است ، اما با این وجود ، همه در حال و هوای سال نو هستند و برای همه به اندازه کافی بیدمشک وجود دارد.