//= $monet ?>
می توانم بگویم مرد غریبه در اتوبوس با سبزه طوری رفتار می کرد که انگار مدت هاست همدیگر را می شناسند. او با چاپلوسی دراز کشید در حالی که دختر داشت دیکش را می مکید و آنها بدون هیچ خجالتی یکدیگر را لعنت کردند. دختر نه تنها سوار اتوبوس شد، بلکه برجستگی های قوی سوراخ خود را از چوب آن مرد نیز احساس کرد.
این که خواهر به نظر برادر رضاعی اش علاقه مند باشد ستودنی است. و شایستگی او را از دیدگاه یک مرد ارزیابی کند که او می تواند. اما اینکه از او بخواهی جلوی او تکان بخورد، عجیب است. او می خواهد او را بگیرد، اینطور نیست؟ فقط این دختر شلخته اصلاً نمی ترسد - دقیقاً همان چیزی است که او می خواهد. او در نهایت یک گودال کل را روی شکم او ریخت! راندش